یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

آرشای مامان و بابا

حضورت در کنارم و در وجودم، نه فقط در وجودم

سلام نفسم سلام عزیزم خدا رو شکر آرشا کوچولو9مرداد 1392ساعت9.30دقیقه صبح پا به این دنیا گذاشت میخوام اول از همه از خاطرات زایمانم برات بنویسم چهارشنبه بعد از اینکه موهامو سشوار کشیدم بابایی و مامان جون و خاله زهرا بیدار شدن و همگی  آماده شدیم و با ساک و وسایلا رفتیم بیمارستان 5دقیقه مونده به ساعت8صبح رسیدم توی حیاط بیمارستان بابایی و خاله زهرا چندتا عکس از اخرین لحظات بارداریم گرفتن برای یادگاری بعد رفتم بالا طبقه 3بخش زنان و زایمان بیمارستان کوثر رفتم قسمت آمادگی قبل از عمل و اونجا یه خانومه مهربونی بهم گفت برو گان و کلاه بپوش و بیا اینجا بشین چند نفر قبل از من ...
23 مرداد 1392

ادامه خاطرات زایمان مامانی

سلام عزیزم سلام نفسم اومدم ادامه خاطرات زایمانم رو برات بنویسم تا یادگاری بمونه برای روزی که خودت بخوای بخونیش وقتی دراز کشیدم خانوم دستیاره یه سوزن برداشت و بهم گفت من از پایین شروع میکنم هر جا درد احساس کردی بهم بگو منم گفتم باشه تا قسمت زیر سینه هام که داغ بود اصلا درد رو احساس نکردم ولی زیر سینم متوجه تیزی سوزن شدم بعد از اون دکتر بیهوشی چون 2تا از پرستارها میخواستن بهم سوند وصل کنن رفت بیرون وصل کردن سوند هم خیلی خوب بود چون کاملا بیحس بودم و متوجه نشدم دستیاره بیهوشی بهم گفت الان که خواستن شروع کنن اصلا استرس نداشته باش و حرکت چاقو روی پوستت رو احساس میکنی و درد نداره منم فقط د...
23 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم خوبی؟ اومدم چندتا خبر رو بهت بدم اول اینکه رفتم دکتر و بهم برگه معرفی به بیمارستان داد و رفتم بیمارستان کوثر و برای 14مرداد که سالگرد ازدواج مامان و باباییه نوبت برای سزارین گرفتم یعنی ایشالا12روز دیگه توی بغله مامانی هیستی گل پسرم بالاخره هلما دختر عمو مجتبی هم دیروز یعنی31تیر ساعت3توی بیمارستان کوثر دنیا اومد البته بعد از اینکه دکترش فهمید قلب هلما خوب نمیزنه و یه روز زنعمو بیمارستان بستری بود و سوزن فشار بهش زدن ولی نتونست طبیعی دنیا بیاد و دیروز با سزارین هلما خانوم دنیا اومد امشبم رفتیم خونه عمو مجتبی برای جشن تولدهلما خانوم هردوخوب بودن البته خیلی گریه میکرد دخمل خانومی ...
2 مرداد 1392

بازی بابا و آرشا

سلام گلم صبحت به خیر مامانی دیشبم از دندون درد نخوابید تو هم ماشالا تا صبح برای خودت بازی کردی ولی امروز اومدم تا از گلایه کنم دیشب تو حسابی با بابایی بازی کردی من دراز کشیده بودم یهو تو تکون خوردی به بابایی گفتم بابایی هم با ذوق اومد و گفت میخوام بچم رو باهوش کنم هی بابایی یه تلنگر میزد به شکمم و به تو میگفت آرشا بابا حالا نوبت شماس تو هم ماشالا فوری جواب میدادی منم فقط از تعجب میخندیدم خلاصه یه10-15 دقیقه همینجوری با بابا بازی کردی آخرش من گفتم محمد بسشه شاید اذیت بشه اونم گفت نه بابا اذیت چی؟بچم خوشش اومده منم دیدم بابا دست بردار نیست با ضربه بعدیه تو یه دست ک...
21 تير 1392

عزیزم به زندگیمون بتاااااااااااااااب

ماه رمضان آمدو ماه منم آید ای ماه بیا روشنی و مونس جان باش خورشید دلم ، مادر تو ماه به دل شد خود را بنمایان و برایم تو جهان باش چندیست که با ماه و قمر شعر سرودم شعرست ، بیا زمزمه و نغمه ی جان باش بانیم رخ روی تو خورشید بتابید روی تو عیان باشد و امید روان باش عزیزم این شعر رو بابایی در سومین روز ماه رمضان در حالی که روزه بود برات سرود و امیدوارم همزمان با عید فطر در حالی که صحیح و سالم در کنار من و مامانی هستی تو رو در آغوش گرفته باشم . بابایی بوووووووووووووس . ...
21 تير 1392

بدون عنوان

سلاااااااااااااام عزیزم سلام قربونت برم سلام پسرم مامانی یکشنبه با بابایی رفتن دکتر دکتر گفت همه چی خوبه و بهم برگه معرفی به بیمارستان رو داد قرار شده بریم جا رزرو کنیم نوبت سزارینمم داده برای ١٤مرداد که سالگرد ازدواج مامان و باباس ایشالا صحیح و سالم همون موقع تشریف بیاری خیلیییییییی دوستت داریییییو عزیزم میبوسیمت بوس باااااااااااااااااااااااااااااااای ...
21 تير 1392

غیبت های طولانی مامانییییییی

سلام عزیزم سلام پسرم سلام عشقم خیلی دلم برات تنگ شده دوست دارم زودتر این مدت هم بگذره و تو بیای توی آغوش من و بابایی فکر نکن که مامانی به یادت نبوده این روزا کارم همش شده نگرانی برای سلامتی تو عزیزم هفته قبل از روز جمعه تا یکشنبه خیلی حرکاتت کم شده بود خیلی نگران بودم تا اینکه یکشنبه عصر دیگه طاقت نیوردم و رفتم بیمارستان مسلیمین از تو نوار قلب گرفتن و صدای قلبت رو برام گذاشتن و گفتن خدا رو شکر مشکلی نداری آزمایش ادرار هم از خودم گرفتن و گفتن عفونت کلیه داری و باید بستری بشی قبلش هم چون دکتر نبود من رو فرستادن پیش دکتر زایشگاه اونجا یه خانومی داشت طبیعی میزایید و خیلی...
12 تير 1392