بازی بابا و آرشا
سلام گلم
صبحت به خیر
مامانی دیشبم از دندون درد نخوابید
تو هم ماشالا تا صبح برای خودت بازی کردی
ولی امروز اومدم تا از گلایه کنم
دیشب تو حسابی با بابایی بازی کردی
من دراز کشیده بودم یهو تو تکون خوردی به بابایی گفتم
بابایی هم با ذوق اومد و گفت میخوام بچم رو باهوش کنم
هی بابایی یه تلنگر میزد به شکمم و به تو میگفت آرشا بابا حالا نوبت شماس
تو هم ماشالا فوری جواب میدادی
منم فقط از تعجب میخندیدم
خلاصه یه10-15 دقیقه همینجوری با بابا بازی کردی
آخرش من گفتم محمد بسشه شاید اذیت بشه اونم گفت نه بابا اذیت چی؟بچم خوشش اومده
منم دیدم بابا دست بردار نیست با ضربه بعدیه تو یه دست کشیدم روی شکمم و گفتم آرشا مامان انگار تو هم حسابی شیطون شدی
که اینکار من جواب داد و تو دیگه ساکت شدی
ولی مامانی خیلی خوشحال شدم که توی فسقلی از همین الان چطوری میتونی ما رو سرگرم و خوشحال کنی
دیشب با بابایی رفتیم بیرون برای محل کار بابا خرید کنیم
لباسهای نازی دیدم
خیلی ذوقشون کردم
بابایی قراره ببرتم باز که بخرمشون
البته اینم بگم که ما دیشب به اسم گوجه باغی و سیب ترش از خونه زدیم بیرون که من هوس کرده بودم ولی چون دیر وقت بود نشد بریم دروازه کازرون
برای همین قرار شد امروز بریم.....ولی جونم برات بگه که مامانی دیشب یه کوچولو چرت زد که همش خواب گوجه سبز میدید
بابایی امروز یه کار اداری داشته رفته بیضا
گفت اگه توی راه دیدم حتما برات میخرم میارم
خدا کنه گیرش بیاد
راستی دعا کن امروز که میخوام برم برای کشیدن دندونم دانشکده باز باشه
چون امروز 5شنبه هست و احتمال زیاد تعطیل
خدا کنه باز باشه
من که دیشب دیگه واقعا عاصی شدم از دندون درد