یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

آرشای مامان و بابا

بدون عنوان

اتل متل توتوله ٬گاو حسن چه جوره ٬ نه شیر داره نه پستون٬ گاوشو بردن هندستون٬ یک زن کردی بستون ٬اسمش و بذار عمقزی٬ دور کلاش قرمزی٬هاچین و واچین٬ یه پاتو ورچین ******************* تاپ تاپ خمیر٬ شیشه پر پنیر٬ دست کی بالا **************** عمو زنجیرباف بله ......... زنجیر منو بافتی بله ...... پشت کوه انداختی بله بابا اومده چی چی آورده نخودچی کیشمیش بخورو بیا باصدای چی؟ پاییزه٬پاییزه٬برگ درخت میریزه هواشده کمی سرد روی زمین پر از برگ ابر سیاه و سفید رو آسمون و پوشید دسته دسته کلاغا میرن به سوی باغا همه میگن به یک بار قار و قار و قار وقار ****************** رفتم به باغی دیدم کلاغی کلاغ زاغی سنگ و برداشتم زدم به پایش پایش خون آمد بردمش دکتر دکتر دوا د...
19 اسفند 1391

احساس ترس

سلام عزیز دلم سلام ثمره عشقمون سلام هستی بخش زندگیمون وسلام بر تو که اومدی و شادیمون رو تکمیل کردی امروز حدود2هفتست که خیلی اذیتت میکنم منو ببخش مامانی خیلی نگرانتم امیدوارم جات خوب باشه به خدا دست خودم نیست این2هفته خیلی بدجور حساسیت گرفتم و پشت سر هم خارش گلو میگیرم و سرفه های شدید میکنم بعضی مواقع این سرفه ها اینقدر وحشتناک میشه که خیلی نگرانت میشم و میترسم تو رو جون مامانی و بابایی مواظب خودت باش و این حالات من رو یه کوچولو درک کن و تحملم کن عزیزم الان چند روزه خونه خیلی شلوغه 3روزه مامان و بابای من و دایی عنایت اومدن خونمون که پدرجون نوبت دکتر داشته 2روز هم هست که مامان و باباو عموافشین و عمه...
16 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم قربونت برم الهیییییییییی خیلی برات دلتنگمممممممممممممم دوس دارم زودتر تکونات رو به طور واضح حس کنم همیشه میگفتن باید مادر بشین تا بدونین چه حسیه واقعا الان دارم یه خورده حس میکنم که چه احساسیهههههههههه میگن خنده بچه بهت زندگی میده شادی میده من هنوز به اونجاها نرسیدم ولی از همین الان حس زندگی کردن رو بهم دادی حس شاد بودن حس بیخیال همه حرف و همه کسی شدن الان دیگه میبینم مهمترین چیزا تو زندگی و دنیا حضور تو و باباتهههههههههه من با شما احساس خوشبختی میکنم تو به زندگی من و بابا روح دادیییییییییی بابا هر شب باهات قبل از خواب حرف میزنههههه برات سوره عصر رو میخونه تا اگه خدا بخواد صبور بشی و آروم...
14 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم خوبی قربونت برم؟خیلی میخوامت عزیزکم دیروز با بابایی رفتیم من پایان نامه کارشناسیم رو ارائه دادم خیلی استرس داشتم دستم یخ کرده بود آقای روحیان خدا رو شکر همش چرت میزد چون ساعت1بعدازظهربود انگار خیلی خسته بود برای همین نتونست زیاد سوال پیچم کنه بابایی خیلی برای این پایان نامه برام زحمت کشید همه کارهاش رو بابایی انجام داد از همین جا بهش میگم خیلی ممنونم بابت زحمتهای این مدت بعد از دانشگاه من، با بابایی رفتیم دانشگاه زند که بابایی قراردادش رو امضا کنه بعد از اون به خاطر هوسه من،بابایی بردمون آیلار برامون پپرونی و نوشابه و سالاد خرید و رفتیم بلوار چمران خوردیم بعدش دیدیم از غیب ن...
3 اسفند 1391

اولین روز 16 هفتگی کنجد

سلام عزیزم صبحت به خیر قربونت برم حالت خوبه؟ ما خوبیم خدا روشکر. عزیزی امروز عمو علی شوهر خاله معصومه یه مشکلی براش پیش اومده تو خیلی پاکی و به خدا نزدیکتری پس از خدا بخواه به خاطر آرمیتا کوچولو و رامین و آرمین مشکل باباشون حل شه  انشالاااااا پدرجونه کازرونی هم یکشنبه دیگه نوبت دکتر داره بهش گفتن باید عمل شه و پوست پاش رو بردارن و بذارن جای پوست دستش که کلی وقته زخم شده و به خاطر قندش خوب نشده دیروز مامانی رفت و آمپول زد بعد با بابایی شام رو بیرون خوردیم و بعد بابا به خاطر محل کارش عکس لازم داشت روفت ١٢تا عکس فوری گرفت و بعدش با هم رفتیم که برات لباس بخریم لباسها خیلی خوشکل نبود ولی فوق العاد...
30 بهمن 1391