اتفاقات اخیر بدو تولدت
سلام عزیزم
سلام عشقم
از بدو تولدت چندتا اتفاق افتاد ولی من نمیتونستم مرتب بیام و بنویسم
روز8ولادتت نوبت ختنه برات گرفته بودم که وقتی رفتیم دکتر،گفت زردی داره برین آزمایش بدین
نتیجه آزمایش 12.1بود که دکتر گفت بالاست و باید یه شب بستری بشی بعد ختنه بشی
منم های های گریه میکردم و به زور بابایی رو راضی کردم که دستگاه فتوتراپی بگیریم و تو رو توی خونه بستری کنیم چهارشنبه شب تو رو با هزار زار و زور گذاشتیم زیر دستگاه-جنابعالی اجازه نمیدادی چشم بند برات بذارم
قربونت برم که خیلی اذیت شدی عزیزم
وقتی تو رو لخت زیر اون دستگاه میدیدم دلم کباب میشد
به اصرار من همه خوابیدن و خودم تا صبح بالای سرت نشستم و چون تنها بودم یه دل سیر گریه کردم
5شنبه هم چند ساعت گذاشتمت زیر دسصتگاه
جمعه صبح با بابایی بردیمت بیمارستان دنا و بازم ازت آز گرفتن و خدا رو شکر زردیت شده بود7.1
خلاصه روز 2شنبه 21مرداد مصادف با13روزگیت با مامانم و بابایی تو رو بردیم و دکتر تو رو ختنه کرد به روش حلقه
دقیقا7روز بعد با کلی مکافات روز یکشنبه حلقه هم افتاد و ما یه نفس راحت کشیدیم
دوشنبه همین هفته هم بردیم و بهداشتیت کردیم وزنت شده بود4کیلو.قدت52
الهی قربونت برم تازگیا یاد گرفتی شبها از ساعا3.30یا4بیدار میشی تا صبح چشمات بازه و نگام میکنی و شیر میخوری
من چرتم میبره ولی هوشیاری جنابعالی اصلا کم نمیشه
راستی هفته قبل و امروز که4شنبه30 مرداد من و بابایی تنهایی حمامت کردیم
امروز تو رو روی آب شناور میذاشتیم خیلی حال میکردی حتی چشماتم باز نمیکردی ببینی چه خبره
عزیزترینی برامون
فعلا برم مامانی
بازم میام و برات مینویسم
میبوسمت بای