یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

آرشای مامان و بابا

اتفاقات اخیر بدو تولدت

1392/5/30 21:07
597 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

سلام عشقم

از بدو تولدت چندتا اتفاق افتاد ولی من نمیتونستم مرتب بیام و بنویسم

روز8ولادتت نوبت ختنه برات گرفته بودم که وقتی رفتیم دکتر،گفت زردی داره برین آزمایش بدین

نتیجه آزمایش 12.1بود که دکتر گفت بالاست و باید یه شب بستری بشی بعد ختنه بشی

منم های های گریه میکردم و به زور بابایی رو راضی کردم که دستگاه فتوتراپی بگیریم و تو رو توی خونه بستری کنیم چهارشنبه شب تو رو با هزار زار و زور گذاشتیم زیر دستگاه-جنابعالی اجازه نمیدادی چشم بند برات بذارم

قربونت برم که خیلی اذیت شدی عزیزم

وقتی تو رو لخت زیر اون دستگاه میدیدم دلم کباب میشد

به اصرار من همه خوابیدن و خودم تا صبح بالای سرت نشستم و چون تنها بودم یه دل سیر گریه کردم

5شنبه هم چند ساعت گذاشتمت زیر دسصتگاه

جمعه صبح با بابایی بردیمت بیمارستان دنا و بازم ازت آز گرفتن و خدا رو شکر زردیت شده بود7.1

خلاصه روز 2شنبه 21مرداد مصادف با13روزگیت با مامانم و بابایی تو رو بردیم و دکتر تو رو ختنه کرد به روش حلقه

دقیقا7روز بعد با کلی مکافات روز یکشنبه حلقه هم افتاد و ما یه نفس راحت کشیدیم

دوشنبه همین هفته هم بردیم و بهداشتیت کردیم وزنت شده بود4کیلو.قدت52

الهی قربونت برم تازگیا یاد گرفتی شبها از ساعا3.30یا4بیدار میشی تا صبح چشمات بازه و نگام میکنی و شیر میخوری

من چرتم میبره ولی هوشیاری جنابعالی اصلا کم نمیشه

راستی هفته قبل و امروز که4شنبه30 مرداد من و بابایی تنهایی حمامت کردیم

امروز تو رو روی آب شناور میذاشتیم خیلی حال میکردی حتی چشماتم باز نمیکردی ببینی چه خبره

عزیزترینی برامون

فعلا برم مامانی

بازم میام و برات مینویسم

میبوسمت بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانٍ توت فرنگی
3 شهریور 92 9:02
سلام مرسی عزیزم
حتما میبوسمش از طرف شما