یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

آرشای مامان و بابا

94روزگی آقا آرشا

1392/8/13 20:18
723 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

سلام نفس مامانی

ببخشید که دیر دیر میام

به خدا وقت نمیکنم

ما واکسن2ماهگی جنابعالی رو زدیم

همه چی خیلی خوب بود تا عصر که یهو زدی زیر گریه و نشون دادی که درد داری

ما هم مجبور شدیم قنداقت کنیم

جونم برات بگه که این اتفاق خوبه بود

اما بگم از اتفاقای بد این مدت

اولین بار که از ارسنجون برگشتیم و شما هنوز چله ای بودی لپات خشکی زد

همه گفتن به خاطر بوسیدنه و نذار ببوسنش و صورتش رو مدام چرب کن تابهتر بشه

یکی دیگه میگفت نه بابا این داره جوش میزنه و ماله گرمیه برو خنکی بده به بچت

یکی دیگه میگفت نه بابا این به خاطر حساسیت به تایده و نباید استفاده کنی

ولی همه چی از زمانی شروع شد که برای بار دوم بردیمت پیش دکتر حسن زاده و اونم داروهای چرت و پرت بهت داد

گفت به شیر منم حساسیت داری و یه شیر خشک ضدحساسیت ببلاک اچ آ داد

بعد از2بار که یه کم خوردی شروع کردی به بد آرومی

3شب زجر کشیدی

1شب خونه خودمون

شب دوم که بابایی رفته بود دانشگاه و ما خونه مامانم بودیم تا صبح داد زدی و منم باهات گریه کردم و بیدار بودم

مامان و بابامم بیچاره ها نتونستن بخوابن اصلا

بابام وقت اذون از بس تو گریه کردی اونم گریه کرد برای نوه کوچولوش

و بالاخره شب سوم که ارسنجون بودیم و بازم ماجرای شب قبلش تا صبح گریه کردی و بیدار بودی

البته اون شب مامان جون و باباجون و خاله قمر و من و بابات تا ساعت6.30بیدار بودیم

تا بالاخره بابات رفت و شربت گریپ میکسچرانگلیسی و قطره کولیک ایز از سعادتشهر برات خرید و آورد وقتی خوردی منتظر بودم آرومتر شی ولی دیدم نه بابا هنوز هم گریه میکنی ولی کمتر از شبهای قبل

تا اینکه مامان جون بدنت رو چرب کرد و دستاتو ورزش داد و محکم قنداقت کرد گفت شاید زیاد بغل شدی دستت در رفته

خلاصه ساعت11 تو رو بستن و جنابعالی خوابیدی تا فردا عصر

البته فقط واسه شیر خوردن بیدار میشدی

الهی برات بمیرم که خیلی اذیت شدی

ولی این تازه اول و شروع دردسرهامون بود

چون از اون روز صورتتم روز به روز بدتر میشد

جوش میزد

میخارید

تو هم از بس میخاروندی دردت میگرفت

یه شب تا صبح16بار من تو رو از گهواره آوردم بیرون و باز توی بغلم میخوابیدی تا میذاشتمت توی گهواره بیدار میشدی

صبح ساعت 6.30دیگه کم آوردم و قنداقت کردم الهیی قربونت بشم که بعد از اینکه بستمت2ساعت تخت خوابیدی

خلاصه جنابعالی همچنان دلدرد داشتی و صورتت خرابتر میشد

تا اینکه حدس زدیم و فهمیدیم که تو به شیر من حساسیت نداری بلکه به پروتیین گاوی حساسیت داری که من میخورم و به تو هم میرسه

الان 2-3هفته میشه که فقط خوردن من شده برنج-مرغ-عدس-سیب زمینی

میوه ها هم سیب زرد و انار و لیموشرین و هویج

الان خدا رو شکر بهتری

 البته دکتر پوست هم بردیمت

که اون چندتا دارو بهت داد که اون صورتت رو ترمیم  و خوب کرد خدا رو شکر

حالا از شیرین کاریات بگم

دیگه منو میشناسی

هرجا میرم نگام میکنی

تازه داری نسبت به اعضای بدنت شناخت پیدا میکنی

من چون این مدت صورتت میخارید تو هم با ناخنهات زخمش میکردی مجبور شدم دستکش کنم دستت

ولی2روزه که درش آوردم میبینم با تعجب به دستات نگاه میکنی بعد هم با حرص و اشتیاق میمکی.

 دست چپ تو فقط میخوریا مامانم میگه آرشا چپ دست میشه

خیلی دوست داری که باهات بازی کنن و وقتی یکی باهات حرف میزنه تو هم فورا از خودت صدا در میاری

تا حالا از بس عمو افشین بهت گفته بگو عمو جنابعالی هم فوری میگی آووووووووو و عموتم کلی ذوق میکنه

یه بارم توی گریه گفتی ما ما

یه بارم گفتی بااااااااااا

از بس موفع بلند کردن دستت رو گرفتیم و گفتیم علی علی حالا یاد گرفتی وقتی خسته ای و میخوای بلندت کنن دست و پاهاتو میگیری توی هوا و میگی اییییی ایییییی و ما کلی میخندیم از این کارات

راستی حدود2هفته بود که شبا کامل قنداقت میکردم به خاطر صورتت که این از یه لحاظ دیگه شد باعث خیر

چون تقریبا خوابت منظم شده شبا از 9.30 یا10میخوابی تا9یا9.30صبح

البته الان3شبه که دیگه قنداقت نمیکنم و بازم خوب میخوابی خدا رو شکر

الان دیگه همین ها رو یادم میاد

الان شیرت رو خوردی و روی پام خوابیدی و داری دستت رو میخوری و از خودت صدا در میاری

عزیزترینی برام

دوستت داریم خیلی

میبوسیمت نفسمون

بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فاطمه
25 آبان 92 10:49
صدف عزیزم انشالله که نی نی زود خوب بشه عکسای جدید نی نی رو هم بزار دلمون تنگ شده براش