بدون عنوان
سلام آرشا جونم
سلام نازنینم
خیلی دلم برای وبلاگت تنگ شده بود
اگه بخوام از خودت بگم که دیگه هیچی
خیلی نازنین شدی
تکونات خیلی بیشتر شده
قشنگ از روی لباس هممعلومه که داری توی شکم مامانی تکون میخوری عزیزم
بابایی وقتی تکونات رومیبینه خیلی ذوقت رو میکنه
سیسمونیت هم تقریبا کامیتونم زیاد راه برم چون پای چپم زود پف میکنه
این مدت یه کوچولو هم ما رو ترسوندی و اذیت کردی
اول که بار قبل 23اردیبهشت که نوبت دکتر داشتم بعد از کلی جستجو خانم دکتر تونست صدای قلب کوچولوتو بشنوه
بعدش که اومد اندازه شکمم رو بگیره گفت شکمت نسبت به ماه قبل خیلی بزرگتر شده و امکان داره آب دور جنین زیاد باشه و اورژانسی برام سونو نوشت
من و بابایی تا توی مطب سونوگرافی خیلی استرس داشتیم
من دیگه توی مطب نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و تا لحظه ای که اومدیم خونه داشتم گریه میکردم
ولی دکترم گفت احتمال اینکه این ماه جنینتون بیشتر رشد کرده هم هست
وقتی دکتر سونوگرافی سونو انجام داد گفت آب دور جنین12هست و نرماله و مشکلی نداره بابایی تا این رو شنید یه نفس راحتی کشید
ولی من به خاطر شکی که بهم وارد شده بود هنوزم دلم پر بودو تا خونه گریه میکردم
فرداش بابایی باید برای مصاحبه دکترا میرفت تهران برای همین ساعت12ظهراومد دنبالمون و با هم رفتیم پیش خانوم دکتر
اونم وقتی جواب رو دید گفت خانومت شکمش چربی داشته جنین هم خوب رشد کرده
خلاصه بابایی خیالش راحت شد و عصرش رفت تهران و خدا رو شکر مصاحبشم خوب داده بود حالا منتظر جوابشه
دومین شک هم این بود که رفتیم ارسنجون وقتی برگشتیم من و عمو مجتبی عقب نشستیم خیلی به من و توی فسقلی فشار اومدو جنابعالی قهر کردی و تا3-4روز خیلی تکون نمیخوردی و شکم و کمرم خیلی درد میکرد تا خدا رو شکر روز4شنبه تکونات بهتر شد بعد از5روز
حالا خبرای خوب
هفته قبل31 اردیبهشت روز سه شنبه نی نیه خانم خورشیدی دنیا اومد و اسمش رو گذاشتن امیرعلی
دیروز هم که6خردادروز دوشنبه بودزندایی اورژانسی دختر خانومش رو با سزارین دنیا آورده
چون هفته قبل صدای قلبش خیلی ضعیف بوده2روز بستری بوده
دیروز هم برای ویزیت میره پیش دکترش کهدکتر وقتی میبینه بازهم صدای قلبش خیلی ضعیفه و میگه باید سزارین بشی فورا
منم امروز صبح خبرش رو شنیدم
حالا فقط و فقط منتظر حضورتو نازنینم هستیم
خیلی دوستت داریم عزیزمون
بوس بای