یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

آرشای مامان و بابا

معذرت خواهی

1392/1/20 14:25
258 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

الهی قربونت برم خوبی؟

چه خبرا؟

من یه معذرت خواهیه کوچولو بهت بدهکارم چون الان توی این مدت نتونستم بیام و وبلاگتو آپ کنم

عید امسال خیلی خوش گذشت اونم به یمن ورود تو عزیزترینم بود

ماتا6فروردین خونه مادرجون و پدرجون ارسنجونی بودیم

از7فروردین تا10فروردین هم با خانواده من که مادرجون-پدر جون-دایی عنایت-دایی علیرضا -زندایی-نیما و روشا کوچولو که الان 7ماهه توی دله مامانشه و خاله معصومه و آرمین و رامین وآرمیتا و صدیقه و الهه و مامانشون و صادق و مامانش رفتیم خان زنیون و بعدش هم رفتیم سده اقلید خونه خاله هایده

اونجا همگی رفتیم قدمگاه و تنگ براق و امازاده سید محمد خیلی خوش گذشت بهمون

البته به جز شب اول که توی راه بودیم و توی کامفیروز یه جا ایستادیم و من بدجور خوردم زمین و همه یه سکته درست و حسابی کردن و بابایی هم تا من رو دید دو دستی محکم زد توی سر خودش و اومد سمت من و منم................

و البته زندایی که یه خرده کوچولو به روشا خانومش فشار اومده بود و مامان و بابا و اطرافیاش رو یه کمی ترسوند

بقیه مواردش عالی بود و خوش گذشت

یه شب هم همگی که16نفر میشدیم رفتیم خونه مادر جون ارسنجونی و اونجا هم خیلی خوش گذشت

فردا صبحش هم رفتیم تخت جمشید و نهار هم رفتیم هفت برم نهار آش دوغ روی آتیش درست کردیم و خوردیم

خیلی خوش گذشت

راستی تا یادم نرفته

توی سده خاله هایده به من و زندایی گفت برای منم دعا کنین تا منم بیام توی جمع مامانها من و زندایی هم با دست راست کوبیدیم توی سرش و از صمیم قلب براش دعا کردیم

وهمین هفته خبر رسید که خاله هایده هم  داره مامان میشه به سلامتی

خیلی جات سبزه آرشا جونم

ایشالا سال دیگه عید همگی با هم میریم مسافرت البته با حضور تو فرشته نازم

خیلی دوستت داریم من وبابا

13به در هم با خانواده پدرجون ارسنجونی و عمو های بابا رفتیم باغ نعمت آباد خیلی خوش گذشت

اگه تونستم چند تا از عکسها رو میذارم برای یادگاری که بدونی به یادت بودیم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)