یکی یدونه من و بابایکی یدونه من و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

آرشای مامان و بابا

تعیین جنسیت قطعی

1391/12/29 10:01
274 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آرشای عزیزم

من روز شنبه26اسفند91نوبت دکتر داشتم

اول با بابایی ساعت4رفتیم بازار زرگرها و مامانی النگو خرید بعدش با بابایی رفتیم دکتر تا رفتیم داخل حدوداساعت7ونیم بود

وقتی رفتیم داخل دکتر بعد از اندازه گیریه فشار خونم گفت بخواب تا صدای قلبش رو بشنویم

الهیی مامان قربونت بره صدای قلبت رو با بابایی شنیدیم بعدش دکتر غربالگریه مرحله 2رو نوشت و گفتم خانوم دکتر جنسیتش کی مشخص میشه؟گفت احتمالا توی همین سونوگرافی

گفت باید برین پیش خانوم دکتر صحراییان ساختمان بغلی ولی گفت الان نوبت بهتون نمیدن ولی وقتی انجام دادین نتیجش رو10فروردین برام بیارین

بابایی از مطب که اومدیم بیرون گفت بیا همین حالا بریم ببینیم برای کی بهمون نوبت میده

واااااااااااااای که چقدر شلوغ بود

بابا با کلی مخ زنی تونست برای همون شب ساعت 10شب به بعد نوبت بگیره

تازه ساعت8.30بود

بابایی گفت بریم شب چره شام بخوریم و یه دور بزنیم و بیایم

ماهم رفتیم و ساعت11.45دقیقه شب نوبتمون شد و رفتیم داخل

دکتره خیلی دقیق همه اندامت رو چک کرد  من گفتم خانوم دکتر جنسیتش کی مشخصه گفت همین حالا منم ذوق زده گفتم جدی؟چیه؟

چند لحظه بعد گفت اینم آقا پسرتون

من تا به مانیتور روبرویی نگاه کردم چیزی ندیدم گفتم واااااااا خانوم دکتر کو؟من که ندیدم

خانوم دکتر و بابایی زدن زیر خنده

بعد خانوم دکتر جنسیتت رو زوم کرد و نشونمون داد و با حالت خجالت زده جلو بابات گفت حالا دیدی؟

منم خندیدم گفتم آره مرسی

ولی ای شیطون هر چی دکتر میخواست اندازه سرت رو بگیره تو یه جا بند نمیشدی

دکتره چون خسته بود عصبانی شد و سرت داد زد که تو رو خدا درست وایساااااااااااااااا

منم ناراحت شدم و آروم توی دلم بهت گفتم آرشای عزیزم ،مامانی آروم وایسا تا خانوم دکتر کارش رو انجام بده تو هم همون لحظه آروم وایسادی

وقتی این رو دیدم کلی ذوقت رو کردم و قربونت شدم من پسر حرف گوش کنه مامانی

خلاصه تا اومدیم بیرون ساعت12.30بود

بابایی زنگ زد به پدرجونت و اون رو از خواب بیدار کرد و بهش خبر داد

البته ما چهارشنبه که پدرجون و مادرجون کازرونی رفته بودن ما هم رفتیم ارسنجون خونه مادرجون اینا و بهشون گفته بودیم 80درصد پسملیهههههه کنجدیه ما

حالا فردا ساعت2.30بعد از ظهر سال تحویله

من وبابایی امسال قصد داریم خونه خودمون بمونیم

ولی شایدم بیخبری بریم خونه پدرجون ارسنجونی

چون امسال قراره به یمن ورود تو و بچه عمو مجتبی برای سفره ماهی 2تابخرن و برای شما هم توی قرآن عیدی بذارن

الهییییییییییییی قربونت بشه مامانی

زودتر بیا

میبوسمت عزیز دلمماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)