ادامه خاطرات زایمان مامانی
سلام عزیزم سلام نفسم اومدم ادامه خاطرات زایمانم رو برات بنویسم تا یادگاری بمونه برای روزی که خودت بخوای بخونیش وقتی دراز کشیدم خانوم دستیاره یه سوزن برداشت و بهم گفت من از پایین شروع میکنم هر جا درد احساس کردی بهم بگو منم گفتم باشه تا قسمت زیر سینه هام که داغ بود اصلا درد رو احساس نکردم ولی زیر سینم متوجه تیزی سوزن شدم بعد از اون دکتر بیهوشی چون 2تا از پرستارها میخواستن بهم سوند وصل کنن رفت بیرون وصل کردن سوند هم خیلی خوب بود چون کاملا بیحس بودم و متوجه نشدم دستیاره بیهوشی بهم گفت الان که خواستن شروع کنن اصلا استرس نداشته باش و حرکت چاقو روی پوستت رو احساس میکنی و درد نداره منم فقط د...
نویسنده :
مامان و بابایی
22:00