بدون عنوان
سلام عزیزم
سلام نفسم
سلام عشقم
سلام امیدم
سلام آرشا جونم
خیلیییییییییییییییییییییییییییی دوستت دارم تو اومدی و شدی امید زندگیمون ، اومدی و شدی پناه مامان و بابا
شدی ثمره عشق و زندگیمون
دیروز تا امروز ظهر مامان رو تا مرز جنون بردی
هر چی دقت میکردم حرکاتت رو احساس نمیکردم به بابایی هم گفتم ولی نگفتم نگرانم و میترسم که الکی بابایی رو نگران نکنم
گفت اگه میدونی خطرناکه تا بریم دکتر گفتم نه بابا حتما خساه هست و خوابیده
تا امروز ظهر که بابایی اومد و باهات حرف زد باز شروع کردی به تکون خوردن الانم داری تکون میخوری ای مامان قربونه تکون خوردنت بشه الاهی
این مدت کلی کارا رو با کمک بابایی انجام دادیم
کلی از خریدات رو انجام دادیم
لیاسات خیلی جیگرین
میخواستم عکسشون رو بذارم ولی تصمیم گرفتیم بذاریم وقتی کردیم تنت عکست رو با لباسها بذاریم توی وبلاگت
از وسایل سیسمونی فقط مونده کالسکه و صندلی ماشین و ساک وسایلت
دیشب با بابایی شام رفتیم بیرون کباب خوردیم و یه کفش خیلی ناز هم برای تو گل پسرم خریدیم
همسایه ها میگن چرا اینقدر از این چیزا میخری؟میگن اینم زود کوچولو میشه بر عوضش کن ولی بابایی قبول نکرد میگه تا وقتی اندازشه میکنیم پاش وقتی کوچولو شد یکی دیگشو براش میخریم
الهی قربونت برم کی میای که اینا رو تنت کنم عسیسممممممممممممم
راستی نی نی عمو مجتبی هم مشخص شد
عمو مجتبی دخمل دار شد
من و بابایی خیلی دوست داشتیم که پسردار بشن و یه همبازی برای تو پیدا بشه که نشد
حالا هم اشکال نداره خودم و بابایی میشیم همبازیای آرشا جونی
خوب دیگه فعلا من برم یه کوچولو بگردم
مواظب خودت باش نفسم
بوسیدمت
بای