سفر بوشهر ابان97
بعد از 7 ماه سه روز تعطیلی پیش رو داشتیم که یهویی تصمیم گرفتیم بریم بوشهر خونه دایی علیرضا اونجا کلی به همه خوش گذشت مخصوصا به تو و النا جونی😍 کلی دریا آب بازی کردی کلی خوش گذروندی ایشالا همیشه شادی مهمون دلامون باشه😍 اینجا شب اولی هس که رسیدیم به اصرار شما قبل از اینکه بریم خونه دایی اول رفتیم کنار دریا و دریا رو دیدی😍 ...
نویسنده :
مامان و بابایی
10:31
عمر من میره پیش دبستانی 🤩😍
اینم اولین روز شروع پیش دبستانیه عشقم سال97 مهد کودک و پیش دبستانی جوانه های زندگی 😍 ...
نقاشی ارشا جیگری
اینم نقاشی ای که چند شب قبل با هم کشیدیم و تو با ذوق میگفتی مامان اینو بفرست شبکه پویا برای نقاشی نقاشی 😀😍 ...
نویسنده :
مامان و بابایی
10:25
مرور خاطرات عشقمون
عمر من میره پیش دبستانی میره🤩😍
سلام عمر من چند وقته از این وبلاگ دور بودم دلم براش تنگ شده بود اون ارشای ریزه میزه ی من الان بزرگ شده ماشالا و مدرسه میره 😍 بماند که هر روز کلی مکافات داریم شبت برای زود خوابیدنش و صبحا برای بیدار شدنش از زبونت که نگم ماشالا بعضی وقتا چیزایی میگی که من و بابا مات و مبهوت نگاه هم میکنیم که این رو از کجا یاد گرفته توی این مدت که نبودم بگم از پیشرفتات😍 دوره کامل ارف یا همون نت خوانی رو توی 13 ماه تموم کردی که توی این 13 ماه بلز رو خیلی بیشتر دوست داشتی تا فلوت البته اون هم به خاطر این بود که انگشتای نازت کوچولو بود و برای اینکه دقیق روی سوراخ های فلوت قرار بگیره و بپوشونیش سختت بود و کمی اذیت میشدی خانم مریم زن...
نویسنده :
مامان و بابایی
10:12