تقدیم به محمدرضای عزیزم
اولین متن این وبلاگ رو تقدیم میکنم به شوهر عزیزم محمدرضا
هرچقدر فکر میکنم نمیتونم کلماتی رو برای قدرانی ازت پیدا کنم عزیزم فقط میگم سپاسگزارم .
از صبوری های بیش از حدت و از مهربونیهای بی اندازه ات. از خدای مهربونم ممنونم که تو رو در کنارم قرارداده تا دلسردیهایم و نگرانیهایم با نگاه گرم عاشقنت ذوب شود و از بین رود .
عزیزم از خدای مهربون میخوام حالا که بهترین هدیه هستی رو به ماداده تموم مهربونی های پدرانه ات را نصیب کوچولوی دوست داشتنی خودمان کنی .
تا زنده هستم لحظه ای که خبر باردار شدنم رو شنیدی هیچوقت فراموش نمیکنم باورم نمیشد که اینقدر خوشحال بشی
همیشه فکر میکردم از اون دسته آدم هایی هستی که نسبت به بچه خیلی سرد هستن چون هیچوقت نمیدیدم روی هیچ بچه ای بجوشی تا چند ماه قبل که با ذوق اومدی و دست تو دست آرمیتا کوچولو خوابیدی همون لحظه از ته دلم از خدا خواستم که لذت مادر و پدر شدن رو به ما هم بچشونه که 4ماه بعد خدا جوابمو با مهربونی داد
به امید آن روز که آغوش گرمت و بوسه های دلنشینت را با فرزندمان ثمره عشقمان سهیم باشم .
آمین
دوشنبه20آذر 91