نا امیدی و گریه مامانی
روز11آذر صبح زود از خواب بیدار شدم و بی بی چک گذاشتم جوابش منفی شد خیلی نا امید شدم
ساعت 6صبح بود همه خواب بودن خیلی گریه کردم تا ظهر عصبی بودم وبد اخلاق
دیگه کامل قید تو رو زده بودم عزیزم
عصر به بابایی گفتم بعد از اینکه کلاست تموم شد برام 3تا بی بی چک بخر
پدر جونت میخواست بره بیرون با عمو افشین. منم به عمو گفتم 3تا بی بی چک برام بخر بیار به بابایی هم اس دادم که دیگه نخره ولی پیامم نرفته بود برای بابایی
خلاصه شب 6تا بی بی چک به دست من رسید
منم دیدم زیاد شده گفتم همین امشب یکیشو استفاده کنم
وااااااااااااااااااااااااااای عزیزم باورم نمیشد یه هاله خیلی کمرنگ افتاده بود ولی برای من و بابایی که منتظرت بودیم همین کافی بود
خلاصه صبح2شنبه 13آذر من با بابایی رفتم آزمایش دادم عصر ساعت 6با عمو افشین رفتیم جوابشو گرفتیم که بتام90.8بود دکتره گفت هنوز ضعیفه و باید چند روز دیگه امتحان کنید
روز شنبه 18آذر یکروز بعد از تولدم باز رفتم آزمایش دادم عصر بابایی تنها بعد از کلاسش رفت جوابو گرفت
خدایا شکرت بعد از4روز بتام در کمال ناباروری شده بود1224
حالا بیصبرانه منتظرم هفته دیگه برم سونوگرافی و صدای قلب نازنینت رو بشنوم
البته نمیدونم که یکی هستی یا دوتا ولی هر چندتا باشین قدمتون رو چشم من و باباییه عزیزم
عاشقتونم
بوس بای
دوشنبه20آذر 91