عاشقتم دردونه
سلام عشقم الان که دارم برات مینویسم تازه خواب رفتی از ساعت 10 شب با عمو مجتبی و هلما و مامان جون رفته بودی سالن ورزش وکلی بهت خوش گذشته بود شیپورت هم با خود برده بودی و کلی شیطنت کرده بودی 😅 تا رسیدی گفتی مامان خوابم میاد البته عجیب هم نبود چون از ساعت 8 صبح که بیدار شدی داشتی با هلما بازی میکردی تا الان که ساعت 12 و نیم شبه منم اگه بودم الان بیهوش شده بودم 😅 امشب تا از در اومدی داخل گفتی هلما خیلی اخلاقت بد شده ها من و عمه فاطمه کلی خندیدیم گفتیم چرا اخلاقش بد شده گفتی چون همش قهر میکنه و بهانه میگیره و دنبال باباشه خیلی شیرین زبون شدی خوشکل مامان امروز هر کاری کردم فقط یه صفحه مشق نوشتی و گفتی ...
نویسنده :
مامان و بابایی
0:34